کلمه ی احساس خطر منو یاد مناظره های انتخاباتی سال هشتاد و هشت میندازه اونجایی که آقای موسوی با یک اعتماد به نفس بالایی میگه: بنده درمورد شرایط کنونی کشور احساس خطر کردم........
راستی چطوری یک "احساس خطر" تبدیل به یک فتنه شد؟
در جواب باید گفت ممکنه احساس خطر دقیقا احساس قلبی جناب آقای موسوی بوده اما 1: تدبیر و بصیرتِ فهم خطر وجود نداشته 2: همتی برای رفع خطر احتمالی!! وجود نداشت 3: صرفا احساس خطر یک شعار بود برای جذب عده ای خاص و معلوم الحال و کشوندن اونها به یک بازی زشت سیاسی...
این روزها زمزمه های آشنایی شنیده میشه، منتها نه از جریان موسوم به دوم خرداد یا حتی جریانات متفاوت از اصولگرایی؛ واقعیت اینجاست که عده ای به راحتی چهره ی خودشون رو نشون دادن و عدم لیاقت حضورشون در مراتب حساس کشور رو به اثبات رسوندن؛ عده ای در میان قوای مسلح، قوه قضاییه، مجلس، اصناف و..... و حتی عده ای در میان دولتی ها...
واقعیت اینه که خط اتهام زنی و دروغگویی، خط جدید و نا مفهومی نیست بلکه از یک "احساس خطر" شروع میشه که ممکنه حتی پرداختن و شنیدن "دروغ" باعث ایجاد اون احساس شده باشه.
سالها پیش از این، مسئولین مملکت (بخوانید درباریان) را همچون چشم آبی هایی می دیدیم که در قصر های بلوری نشسته اند و مشغول عیش و نوش و حکمرانی اند و گه گاه رعیت را برای دست بوسی به خدمت می پذیرند در حالی از هست و نیست ایشان بی اطلاعند...
ناله ها سر داده شد تا اینکه پیری از راه رسید و دولتی محیا ساخت که رسوا شود هر آنکه در آن میان بهانه ی خدمت سر دهد و کوس برتری و فرصت طلبی بدمد... و در این سی و چهار سال رای همان است و مشی همان و جوانمرد چون همان پیر.
بسیار گذشته از آن روز و بسیاری قبول شده اند و بسیاری مردود و ملت چشیده اند طعم خدمت و هم خیانت را.
و این حرفها برای آنها که من و شما عوام می خوانیم تازگی ندارد چون مردم خیلی خوب میدانند امانت را بدست چه کسی سپرده اند و چه کسانی اندیشه ی خیانت به سر می پروراند.......
و امروز همان (باصطلاح شما) عوام، هوشیارترند و قدر این امانت دارها را خوب میدانند و هرگز کودک امید آینده ی وطن را در میان گله ی گرگ ها رها نمی کنند...
و مردم مثل من و شما نمک نشناس نیستند.
پایان/
سال ها برایمان از کینه ی دشمنان گفتند و از حملات بی امان فرهنگی و اقتصادی و سیاسی به میهن عزیزمان، تنها به جرم داشتن قانون "اسلامی".
امروز اما دشمنان جور دیگر می تازند و تازیانه می زنند و خودی ها جور دیگر.
بزرگی می گفت: تحجر بزرگترین آفتی ست که ممکن است به سراغ حکومت اسلامی برود و همه ی ما در قبال دفاع در برابر این رذیله مسئولیم.
رهبری دیروز و امروز آینه ی تمام نمای یک شخصیت معتقدِ ملتزم به "قانون اسلامی" می باشد که کوچکترین انحرافی از خط فکری و رفتاری ایشان می تواند بدترین عواقب را بدنبال داشته باشد؛
و در ادامه ایشان می گفت: هر وقت دیدید جماعتی شروع به تکفیر و برائت از شخص ملتزم و معترف به "عمل بر مبنای قانون اسلام" کردند، هرگز به عده و بزرگی نامشان نگاه نکنید، بلکه در رفتار طرفین بیشتر دقت کنید، شاید جماعتی در این میان، راه را اشتباه طی می کنند...
غرض اول؛ اتفاقات این روزها؛ رئیس جمهوری که براحتی توسط عده ای "منحرف و فاسد و خرابکار" معرفی میشود، در حالی که خودش هدف را جز خدمت و اعتلای نام ایران اسلامی نمی داند.
و البته غرض دوم این بود که گفته باشیم این روزها مشغولمان کرده اند تا گرفتار قیل و قال ها شویم و در این میان، دشمن قد دار، لکه ننگ بی صلاحیتی بر پیراهن پاک نظام بپاشد و به شیطنتش رنگ و لعاب دلسوزی و خیرخواهی بزند...
حرف دلم: حرفهای اینروزها بسیارشان تاریخ مصرف دارند، کاش از گفتن حرفهای ماندگار غافل نشویم...