دولت اعتدال گرا و جولان افراط و تفریط
در آستانه ی یازدهمین دوره ی انتخابات ریاست جمهوری، های و هوی منش و روشی به گوش می رسید که آن را اعتدال میخواندند، صدایی که بسیاری آن را به فال نیک گرفتند و صرف نظر از اینکه انتخاب ایشان بوده یا خیر، قاطعانه از شعار رئیس دولت اعتدال حمایت و برای ایشان آرزوی توفیق کردند...
اما دیری نپایید که حامیان پیدا و پنهان فتنه ی سالهای پیش از آن، رخ نشان دادند و اعلام خرسندی نمودند که مشی و منش ایشان مورد استقبال قاطبه ی ملت ایران قرار گرفته است!
امروز مردم از یکدیگر می پرسند؛ آیا فریب خوردیم؟ آیا همان دست های پنهان فتنه است که اینروزها قدرت را گرفته و برای منتقدان و مخالفان قدیم و جدیدش خط و نشان می کشد؟ اصلا آیا می شود به این مشی و منش اعتماد کرد؟
پاسخ دادن به این سوالها کمی دشوار است اما بگذارید با طرح یک داستان! برای تبیین این گمانه تلاش کنیم؛
تصور کنید داستانی نوشته شده که در آن روایت از خانه ای می شود که پدری دلسوز و مهربان، اما پیر، اعضای خانواده را برای زندگی بهتر راهنمایی می کند، در مقابل هر یک از فرزندان در عالم خودش سِیر میکند، اولی ظاهرا بطور کامل مطیع پدر است اما دست و دلش به کار نمی آید (شاید بازنشسته شده)، دومی کاملا جوان است و البته مطیع امر پدر و تلاشگر، سومی اما بد عُنُق و اهل جنجال، و آخری آنقدر ناخَلَف و خائن است که امان از اهل خانه بریده... فرض کنید در یک زمانی فرزند بد عُنُق بر سرکار بوده و در حد خودش به خانواده خیر رسانده است، بعد از ایشان فرزند ناخلف و خائن و پس از آن به سفارش و تاکید پدر، جوان پر تلاش، نان آور خانه شده. او از سایر برادران برای اداره ی کار کمک میخواهد اما آنها از کمک خودداری میکنند و حتی فرزند ناخلف و فرزند بد عُنُق دست به یکی میکنند تا برادر تلاشگر خودشان را پیش چشم پدر خراب کنند که در این بین فرزند دوم هم به ایشان ملحق می شود و عملا راه و رسم فتنه بر می گزیند، اما پدر عمل ایشان را فتنه انگیزی می شمارد و فرصت از جوان تلاشگر نمی گیرد و این حمایت پدر عملا موجب فتنه گری علیه خود ایشان می شود و این سه به یمن حمایت پدر و تلاش فراوان جوان، از فتنه ناکام می مانند.
بعد از سالها پدر ترجیع میدهد فرزند اول که پیش تر به مرحله همراهی با فتنه گران رسیده بود را بیازماید (هرچند پسر این همراهی را تکذیب کرده اما همراهی اش مثل روز روشن بوده)، البته این فرصت تنها به این خاطر داده شده که اثبات کند فتنه گر نبوده و نیست! (نگارنده از درک صبوری و سعه صدر بسیار پدر داستان عاجز است)
او سر کار می آید و اولین کارش این است که جوان تلاشگر مشتاق کار را اخراج میکند و جوان فتنه گر را به سرکار می آورد و همچنین برای اینکه گرفتار بد اخلاقی برادر بد عُنُق نشود او را هم سر کار می آورد...
حالا تصور کنید ادامه ماجرا چه می شود؛ یقینا این سه برادر تلاش می کنند با انبوهی از اتهام ها، برادر دیگر را آنقدر از چشم پدر بیاندازند که پدر چاره ای جز اخراج ایشان از خانه و ممنوع الفعالیت کردنش نداشته باشد...
تصور کنید اگر برادر تلاشگر مثلا یک اشتباه در هزار کار داشته باشد چگونه اشتباهش را هزار می شمارند و کارش را یک!
داستان امروز...............
جریان افراط و تفریط (فتنه گرهای دورانهای مختلف و در مقابل "خود حزب الهی" پندارها) به نوبه ی خودشان هشت سال کوشیدند تا دولتهای مردمی و تلاشگر نهم و دهم، قبل از پایان ماموریت با کودتا یا "حکم بالادستی" کنار زده شوند در حالی که اگر بجای آن همه سنگ اندازی برای موقعیت خودشان هم که شده در کنار این دولتها می ماندند، امروزه امین ترین مدیران را در اختیار داشتند...
هرچند امروزه بخشی از فتنه گران دیروز عملا مهمترین مناصب سیاسی و اقتصادی را در اختیار دارند اما بخش بیشتری از ایشان گرفتار سردرگمی و ناچاری هستند (و احتمالا تسبیح استخاره بدست که برگردیم یا نه!) اما قسمتی از جریان بدعُنُق و احیانا "خود حزب الهی پندار" تلاش می کنند با سیاه نمایی وضع موجود، برای کسب منافع حزبی و شخصی تلاش کنند و به نوعی از کسانی که در بدنه ی دولت گرفتار افراط و تفریط هستند باج خواهی کنند. باید دید آیا رئیس دولت باصطلاح اعتدال همچون داعیه ی خیز برداشتن برای مبارزه با مفاسد اقتصادی، با مفاسد سیاسی که اتفاقا کنارِگوش ایشان هم مشغول فعالیتند و تمام همت ایشان اتهام زنی به مسئولین ماقبل خودشان است و البته برخی نیز سفرهای استانی شان را قبل از رئیس دولت آغاز کرده اند! هم برخورد خواهند کرد یا همچنان دولت اعتدال! جولانگاه جریانات پیش فعال افراط و تفریط خواهد بود؟!